چند
هفته گذشته ( هفته های پایانی و آغازین سال) آنقدر شلوغ و آشفته بود که اگر می
خواستم بنویسم روزی 3-4 پست با موضوعاتی کاملن متفاوت می شد ولی به دلیل همان
آشفتگی ها و البته دور بودن از اینترنت ( به دلیل سفر) سکوت پیشه کردم و بیشتر
تماشاچی بودم و حال پس از گذشت چند هفته این اولین پست سال جدید را می نویسم.
سال91
در حالی برای من تحویل شد که همچنان در شیراز بودم و ترجیح دادم اجبارهای کاری را
به فرصتی تبدیل کرده و اینبار از منظری دیگر شیراز را ببینم : لحظه تحویل سال را
با خواجه شیراز و در باغ حافظیه بودم و چه بسیار بودند ایرانیانی که با وجود محدودیت
های پلیس و فشار جمعیت و نبود حتی بلندگویی که لحظه تحویل سال را اعلام کند ، خود
را به سختی به پله های اطراف بقعه مقبره حافظ
رساندند و با زمزمه اشعارش و سرود ای ایران و یار دبستانی ( بجای الفاظ عربی)
سال را تحویل کردند و البته جوانانی که برای شاد شدن جمع ترانه " خونه ی مادر
بزرگه " را هم می خواندند (!) و خانواده هایی که سفره هفت سین شان را در گوشه ای
از حافظیه گستردند و صفایی شاعرانه کردند.
سپس
برای عرض تبریک به خانه بزرگتر رندان و شعرای شیراز ، سعدی شیرین سخن رفتیم و از شیرینی
سرای کلامش کاممان را شیرین کردیم و در راه بازگشت سری به عزلتکده با صفای خواجوی
کرمانی زدیم. طرفهای عصر ارگ کریمخان میزبانمان بود و باغ زیبای ارگ و اتاقهای
اُرُسی خوش رنگ و نقش و برج و باروی با شکوهش.
فردا
صبح برای عید دیدنی به دیدار کهن ترین پدر این خاک و شناسنامه هر ایرانی رفتیم و
از دیدارش خوشحال و از دیدن حال و روزش ناراحت شدیم. کوروش کبیر ، سند ایرانیت
ما ؛ با تمام زخمهای تاریخی و تازیانه های دست طبیعت و مردمان ناپاک در بیابانی غریب
و در زمینی خاکی سر برافراشته و همچنان محکم و و استوار میزبان میلیونها ایرانی
بود که بدون تبلیغ و ساندیس و دعوت وطمع نذر و نیاز و... به دیدارش می شتافتند.
دیگر روز، به دیدار مقبره خشایارشاه و داریوش بزرگ و
طواف گرد کعبه زرتشت در نقش رستم رفتیم و در جای جای کاخ پارسه - که بسیار شلوغ
بود - قدم زدیم و حسرت خوردیم بر گنجینه ای
چنین زیبا که حتی به اندازه یک امامزاده در روستاهای دوردست کوه های آذربایجان از
آن نگهداری نمی شود (و حتی تخریب هم می شود) - آه از این برگ های اصلی شناسنامه ایرانی
ما که در حال پوسیدن است، آه.
روز
دیگری برای انبساط خاطر و گذران شنبه اول سال ، "بهشت گمشده " را برگزیدیم
و به راستی بهشتی در آنگوشه از سرزمین فارس مخفی شده است و تا نروی و نرسی و در آن
کودکانه نگردی عظمت و زیبایی بهشت گونه آن را نمی توانی تصور کنی که هر آنچه بگویم
عرض خود برده ام و زحمت شمایان زیادت کرده ام. و سرزمین فارس بسان تقویمی چهارفصل
در یک روز من را مبهوت خود کرد؛ دشتهای کازرون و بیشاپور گرم و سرسبز ، کوه های سپیدان
سرد و پر برف ، رودهای بسیار ، جاری و خنک ، جنگل های بلوط در حال جوانه زدن و مو
زارهای انبوه بیضاء آماده سبز شدن و درختان ؛ پرشکوفه و من مست مست از این آفتاب و
این بهار و این خاک و بسیار شنیدم از
مردمانی که همچون من بیننده این مناظر بودند و حسرت این می خوردند که این خاک زر خیز
چنین ویران و افسوس و افسوس و افسوس و امید به آینده ای روشن برای پارس و پارسی و
پارسیان...
۳ نظر:
و سرزمین فارس بسان تقویمی چهارفصل در یک روز من را مبهوت خود کرد؛
عالی بود قاصدک جان . به نوبه خودم سال نو را تبریک میگویم . به امید پستهای بهتر و بهترتر
درود بر شما . این حس حسرت و پشت دست زدن ها و حیف و دریغ خوردن ، شده است کار و بار هر کسی که از این میراث کهن بازدید می کند . امسال اگر دقت کرده باشید یک ابتکار دیگری بخرج داده بودند و برای اینکه مردم خدای ناکرده ایمانشان سست نشود ، در حافظیه درب در حال ساخت حرم امام علی و در تخت جمشید درب در حال ساخت حرم امام جواد و امام موسی کاظم را گذاشته بودند برای بازدید و زیارت !
دشمنی ی این جماعت با ایران و ایرانی غیر قابل وصف است . الله اکبر ! از اینهمه دشمنی و عداوت !
در عین حال عیدتان مبارک و سال خوبی داشته باشید . کیقباد
اتفاقن منم اون لنگه در های چند صد میلیونی رو دیدم و حسرت اینکه این گنجینه تاریخی حتی به اندازه یک لنگه در هم برای اینا ارزش نداره
ارسال یک نظر