گویند که در روزگاران گذشته ، رندی، انبان درویشی را ربوده بود ومی دوید. درویش ندا در داد که : خلق؛ دزد را بگیرید که دار و ندارم را برد.
رند چون می دوید همی فریاد بر آورد که : دزد را بگیرید. و خلق می دویدند و درویش ماند و تن بی ردا و سر بی کلاه و شب بی توشه!
۲ نظر:
این که در روزگاران گذشته نبوده که ...
من یادمه بچه بودم این اتفاق رو دیدم. خب بچگی ما میشه روزگاران گذشته. مگه نه؟
ارسال یک نظر