این دفتر شعر قدیمی را گاه بگاه که ورق می زنم خاطراتی به یادم می آورد ؛ تلخ و شیرین. این چند کلمه را صبح 78/7/5 در راهروی دانشکده نوشتم:
حرف بسیار است،به خاطر تو ننوشتم.
پس این سکوتم را نشانه آرامشم مدان
-که درونم آتشی بر پاست-
حالا
اگر از آن شعله های سوزانت اندک شرری باقیست
کاغذی بردار
و دوباره
نشانی آن ایستگاه نامعلوم رویایی را
برایم بنویس.
قول میدهم اینبار؛
سکوت را در خانه بگذارم.
قول میدهم اینبار؛
آهنگ "شب" "اِبی" را
تا انتها برایت بخوانم
و تو
"دو پنجره" را
در گوشم زمزمه کنی.
حرف بسیار است،به خاطر تو ننوشتم.
پس این سکوتم را نشانه آرامشم مدان
-که درونم آتشی بر پاست-
حالا
اگر از آن شعله های سوزانت اندک شرری باقیست
کاغذی بردار
و دوباره
نشانی آن ایستگاه نامعلوم رویایی را
برایم بنویس.
قول میدهم اینبار؛
سکوت را در خانه بگذارم.
قول میدهم اینبار؛
آهنگ "شب" "اِبی" را
تا انتها برایت بخوانم
و تو
"دو پنجره" را
در گوشم زمزمه کنی.
۱ نظر:
هی پاییـــــــــز ... ابرهایت را زودتر بفرست ؛ شستن این گرد غم از دل من
چند پاییز باران میخواهد
ارسال یک نظر