۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

- حال این روزهای من

کمی افسردگی را با مقادیر زیادی خستگی و کار زیاد مخلوط کنید. چاشنی سردر گمی و رکب خوردن از روزگار هم که به آن اضافه و با کمی چک برگشتی و قسط عقب افتاده و تلفن های وقت و بی وقت طلبکارها تزیین شود می شود آش شله قلمکاری که این روزها منم.
بیخود نیست به روز نمی شوم!

۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

- نیش پشه

صفحه فیس بوک را که باز می کنم تصویری از استاد شجریان در آلبوم رو نمایی سیمرغ اثر همایون را می بینم. آلبوم را باز میکنم و عکسها را یکی پس از دیگری نگاه می کنم. یک آن فراموش می کنم که در محل کارم و پشت میز شرکت هستم.چشم می بندم یاد چند شب پیش می افتم. ساحل فرح آباد ساری بودیم. اواخر شب بود و خسته از گرمای روز و با بدنی که از سرمای کولر رخوت زده شده بود به هوای دم زده بیرون پناه بردم. همه جا ساکت بود و بوی دریا همراه نسیمی مرطوب در هوا جاری بود.پخش ماشین را روشن کردم و روی صندلی جلو وا رفتم. کنسرت یادواره سعدی مربوط به سال 86 بود و آهنگهای خاطره انگیزش:
سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم
رنگ رخساره خبر می دهد از حال  نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
 به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم
درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که بجانان نرسم تا نرسد کار بجانم
این تصنیف بر خلاف آهنگ ریتمیک و ضرب آهنگ نسبتن تندی که دارد بسیار سوزناک است .وقتی با دقت در آن عمیق شوی بغض گلویت را می خراشد وبه حال عاشقی چنین بیچاره دل می سوزانی. کلام ، گفتگویی یکطرفه از جانب عاشق دلسوخته است که حال و روز خود را در فراق و صبوری به زبان می آورد. خلاصه که تا به خودم آمدم دیدم پاسی از شب گذشته و پشه ها ضیافتی بر پا کرده بودند در آن شرجی دل نشین.
تلفن زنگ می زند و از حال خود می کشدم بیرون. چشم باز می کنم.صفحه فیس بوک باز است. گوشی را بر می دارم و دستی به ساق پایم می کشم. هنوز جای نیش پشه ها گزگز می کند