۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

- هنوز زنده ام

رَسمن و مُسلمن و مشخصن و کِرارن و مُستندن سرویس شدم.( این سرویس شدگی در راستای همان تحولات پست قبلی ست و ربطی به نتایج مذاکرات 5+1 و گرانی نان و شیر و مرغ و ... و صد البته ارزانی جان آدمیزاد ندارد) و این خدمات سرویس دهان و دندان همچنان ادامه دار است.
چند روز پیش، کابل پاور کامپیوترم را توی جعبه ای که وسایل حمام را بسته بندی کرده بودیم پیدا کردم! بند رخت توی بالکن هم به نظرم آشنا می آمد !!! خلاصه که هنوز عذرمان موجه است و فعلن هر کس که بگوید چرا یکماه است دکان را تخته کرده ای با جفت زانو می روم توی دماغش. ................... .....................................  ................................ .................... ................ ................( فحش های ناجور که بدلیل رعایت زن و بچه مردم که گاه و بیگاه این دور و بر می پلکند سانسور کردیم!)
تازه زندگیمان شده مثل مملکت. هیچی سرجایش نیست. کفش هایمان را توی یخچال جفت می کنیم و بغچه نان مان را از توی شومینه می جوییم! بقول خودم : سگ را از صاحبش نمی توان تشخیص داد. و در این آشفته بازار صد البته خرج ده برابر می شود و بدهی بالا می رود و امور فرهنگی به فراموشی سپرده می شود و وقت هدر می رود و همه ناراضی اند و کسی هم کاری نمی کند و تشنج زیاد می شود و عمله ها دزدی می کنند و... . نگفتم تازه شدیم مثل ...
یکی دو روزی را بی پرده زندگی کردیم. البته پرده دری نکردیم ولی خب پرده را پیدا نمی کردیم. بعد دو روز پرده ها را نصب کردیم و عورت خانه را از گزند دید همسایگان آنطرف کوچه حفظ نمودیم ( گفتم عورت ، نه اینکه قیافه مان خدای نکرده ...ی باشد. نه! منظورم چیزهای خصوصی زندگی بود!!!)
القصه تا نمک ، برود توی نمکدان و آب در آفتابه قرار گیرد روال به روز کردن اینجا هر از گاهی است و نا معلوم...والسلام.

۵ نظر:

مژگان گفت...

مگه چجوری اسباباتونو بسته بندی کرده بودین .منکه هر وقت اسباب کشی داشتم درست یادمه به کارگره می گفتم این کارتون مال آشپزخونه است اینو بزار تو پذیرایی این یکی رو ببرین تو راهرو و الی آخر...

خارخاسک هفت دنده گفت...

پس تو هم گرفتار شده ای؟ خانه نو خریده ای مبارک باشد. فکرش را می کنی خانه را می خرم و تمام! اما تازه اول گرفتاری است پول محضر! پول بنگاهی! دنبال وام دویدن، هی مدرک جور کردن، قبض آب و برق را بگو.... اه کوفتمان شد خانه ای که خریدیم تازه تا خرخره هم توی قرض رفته ایم. اما باز هم خوب است عیبی ندارد پیشرفتی است رهایی است از دست روزمرگی!

خارخاسک هفت دنده گفت...

من هنوز پرده نخریده ام ؛ این همه پنچره و آن هم پرده !ما هم که بی پول . عاقبت آنقدر آقای خانه غر زد و به در و همساده بدبخت لیچار گفت که ناچار شدم یکی یک تکه پرده خانه قدیمی را بزنم به پنجره های جدید.

قاصدک گفت...

اين حكايت پرده هم از آن حكايت هاست. بي پرده كه نميشود زندگي كرد. با پرده پوشي هم كاري از پيش نمي رود. خلاصه كه عجيب است عجيب

زردالو گفت...

منزل نو مبارک