۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

- رزونانس


نمیدانم تا بحال روی صندلی های راحتی فرودگاه خوابتان برده یا نه؟ برای مسافری مثل من که معمولن خسته از کار روزانه خودم را به آنجا می رسانم و پاها و کمر خسته ام را به انحنای انعطاف پذیرش می سپارم بسیار آرامش بخش است. به یاد دارم همین چند هفته پیش نزدیک بود از پرواز جا بمانم از خواب دلچسب و دلنشین گوشه سالن پر هیاهوی فرودگاه تمام این  راحتی و آرامش یک" اما" دارد. باید شانس بیاوری و در صندلی کناری بچه ای یا آدم عصبی نباشد و گرنه شیطنت های کودکانه و تیک عصبی بیشتر آدم ها که کمترینش ریتم گرفتن با دست یا پاندولی شدن پاهاست صندلی راحتی را تبدیل به صندلی الکتریکی می کند.
عجیب اینکه هر وقت در این موقعیت قرار می گیرم در اوج عصبانیت از اینکه بخاطر تیک عصبی یک آدم پر مشغله مثل خودم آرامشم را از دست داده ام خنده ام می گیرد . یاد کارتون تام و جری می افتم. آن قسمتی که جری مورچه ها را به ننوی درختی که تام داخلش خوابیده بود فرستاد و رزونانس رژه ی مورچه ها ، بندهای ننو را می ترکاند و تام به گا می رفت.
پیش خودم فکر می کنم اگر تیک عصبی صندلی های کناری رزونانس کند احتمالن چارچرخ من فلک زده وسط سالن فرودگاه به هوا خواهد رفت. از این ها گذشته اما یک فکر ، ذهنم را به خود مشغول می کند. خود من آدم پر مشغله ای ام. بیچاره کسانی که ساعات عصبیت مرا تحمل کرده و می کنند. چه چیزها که حواله ام نشده!
کلن این روزها کسی اگر آزاری برساند بیش از آنکه آزرده بشوم یاد آزارهای خودم می افتم. این دیگر چه مرضی ست؟!

هیچ نظری موجود نیست: