۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

- "افطاري سياستمداران سابق" يا "حاشيه اي بر هذيان يك گرسنه"

آشنايي داريم كه شايد خيلي هم مايه دار نيست ولي چند ساليست كه افطاري مي دهد و گروهي از فاميل و دوست و آشنا و همكار و همپالكي ها را دور هم جمع مي كند و خلاصه پايه يكي از ديدارهاي سالانه برخي آدمهاي خاص است. جمع تغييرات زيادي كرده است. برخي چهره ها كه سالها قبل پايه ثابت اين مجلس بودند حالا ديگر پايه ثابت برنامه هاي تفسير خبري شبكه هاي ماهواره اي هستند و بسياري ديگر كه دقايقي با اسكورت و محافظ مي آمدند حالا ديگر يواشكي و تنها، همان اول مجلس مي آيند و گوشه دنجي پشت به جمع مي نشينند و آخر سر هم بي سروصدا مي روند. چهره هايي كه هرچند بسيار شكسته شده اند ولي هنوز آشنا هستند.
امسال اما يكي از آنهايي كه اين روزها بدجور با مردم غريبه شده در اين ميهماني خودنمايي مي كرد. قبل از رسيدن به رستوران سنتي با صفاي شهرك غرب انتظار ديدن هر كسي - حتي خود آسد مَمد - را داشتم الا اين.
هرچند ساعتي از شروع مجلس گذشته بود كه آفتابي شد و ميهمانان - چه اقليت روزه دار و چه اكثريت روزه خوار (و شايد برعكس !) - شكم ها را با افطاري آش و نان پنير و سبزي و رطب و شيريني و ... پر كرده بودند و بي توجه به اطراف ، هر گروه مشغول صحبت هاي جدي يا شوخي بودند و برخي هم اس ام اس هاي آنچناني براي هم مي فرستادند ولي به محض ورودش سِگرمه ي  ميهمان ها از هم باز شد. سكوتي معنادار فضاي سفره خانه را فراگرفت و خلاصه معلوم بود كه هيچكس انتظار ديدنش را آنهم امسال و در اين جمع به اين شلوغي نداشت. چندتايي از بي جنبه ها با او عكس يادگاري گرفتند - چراكه ديگر ديدار از نزديك او براي هر كسي مقدور نيست- نه اينكه سالهاي قبل نيامده باشد، نه. اتفاقن هر سال مي آمد ولي حضورش اينهمه حاشيه نداشت.حضورش اينهمه به چشم نمي آمد.
امسال اما حكايت حضورش حكايت غافلگيري (يا بقول فرنگي ها : سورپرايز) بود و ميهمانها با آمدنش دوست و فاميل را فراموش كرده ، پدر و مادر ها فوري بچه ها را كه تمام سفره خانه را روي سرشان گرفته بودند فرا خواندند و خلاصه آرامش آميخته با احترامي بر مجلس حكمفرما شد.هيچكس فكرش راهم نمي كرد كه يك روزي اينهمه محبوب شود.
شب به انتها نزديك مي شد و ديگر خبري از او نبود ولي هنوز سايه حضور سنگين اش بر مجلس احساس مي شد.صاحب مجلس ، با همان چهره خندان و همواره خسته ، نزديك خروجي ايستاده بود و زن و مرد براي تشكر و خداحافظي نزدش مي رفتند ولي مشخص بود احترامي كه به ميزبان مي گذاشتند متاثر از آن حضور غافلگيرانه بود. برق رضايت در چهره تك تك مهمانها ديده مي شد و ميزبان هم لبخند غرور آميزي بر لب خاضعانه به اظهار محبت شان پاسخ مي گفت و اينگونه بود كه شويد پلو باقلا با " مرغ " توانست جاي آنهمه غذا ها و دسرها و ميوه جات رنگارنگ سالهاي قبل را ظفرمندانه پركند و هم ميهمان و هم ميزبان را راضي به خانه بفرستد!!!

۲ نظر:

Unknown گفت...

ما که نفهمیدیم کی بود؟؟؟؟؟؟

قاصدک گفت...

ما هم!!!!!!!