۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

- اردیبهشت

دیگر هوای اردیبهشت هم ذوقِ کور و کچلم را به هیجان نمی آورد. دیگر بوی گلهای بهاری و رنگ های تندشان هم بر سر ذوقم نمی آورد. قدیم ها از لحظه لحظه ی بهار لذت می بردم. بهار که می آمد... دقیقتر بخواهم بگویم از حدود اواخر فروردین به بعد لحظه لحظه شبانه روز برایم حکم جملات زیبای کتاب " مائده های زمینی" را داشت. ولی حالا هیچ حس خاصی ندارم. می چرخم و روزهایم را شب می کنم. 
چند روز دیگر نمایشگاه کتاب است ولی هنوز کتاب هایی که پارسال خریدم را از نایلونشان بیرون نیاورده ام! عمری که به خواندن کتاب یا دیدن فیلم یا عاشقی نگذرد عمر نیست. سرگردانی بین زادن و مردن است.

۱ نظر:

زردالو گفت...

امیدوارم دوباره حالت خوب بشه .