۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

مديون

ديروز داشتم فكر ميكردم ببينم به چه كساني مديون ام. اول اسم يكي دونفر توي ذهنم اومد. كم كم بهش اسمهاي ديگري اضافه شد و خلاصه اونقدر اين ليست عريض و طويل شد كه سر و تهش از دستم در رفت.بعد تصميم گرفتم توي وبلاگم بنويسم. اونم فقط كساني كه بهشون دين غير مادي دارم. وگرنه اگه بخوام ليست طلبكارام رو بنويسم حوصله خودم هم نميرسه كه تايپ كنم:

1- به پدر و مادرم مديون ام براي تولدم و پرورشم و كودكي قشنگ و پر خاطره اي كه داشتم.براي اينكه خونه كودكي هام مثل پيله يك پروانه امن و راحت بود و من و بقيه بچه ها خوب بچگي كرديم.
نوشتن اسم دومين نفر خيلي سخته .ساعت ها وقت گذاشتم كه بدونم كي ميتونه دومين نفر باشه و در آخر به اين نتيجه رسيدم كه اگه ميخوام شب توي خونه راحت بخوابم بايد اسم زنم رو بنويسم. پس:
2- به همسرم مديون ام براي رام كردن اين روح سركش و براي تمامي لحظات قشنگي كه براي من مي سازه.هرچند كه آمدن زن در زندگي من حكم خوردن ميوه ممنوعه را داشت و از بهشت كودكي هام رانده شدم ولي آرامش - بدون همسرم - كلمه بي معنايي شده كه قابل كتمان نيست.و بخاطر تمام لحظات خوبي كه هنوز نتونستم براش مهيا كنم.
3- به پسرم مديون ام براي آنكه قدر زحمات پدر و مادر را نشانم داد.
خب حالا دوباره سخته. اسم كيو بنويسم كه حق كشي نشده باشه؟ شايد معلمهاي مدرسه ولي از همه محق تر
4- به مرحوم منوچهري مديون ام براي اينكه توقع من رو از معلم بالا برد.كتاب درسي رو فقط يكربع اول يا آخر كلاس درس ميداد و باقي كلاس آنچه را كه بايست مي آموختيم درس ميداد.از او آموختم كه تاريخ اين كشور بزرگاني در ادبيات و هنر داشته كه الان سي سال است از تاريخ حذف شده اند.آموختم كه شعر چيست.نثر چيست.بزرگان هنر و ادبيات دنيا رو برايم گفت و موسيقي را عاشقانه ياد مي كرد.( با همان قد بلند و هيكل لاغر و باراني تيره  و موهاي جوگندمي و سيگاري كه موقع خروجش از كلاس روشن ميكرد.) سالها بعد آخرين ديدارمان چه تلخ بود.در شبي از شبهاي سرد  زمستان او در بستر سرطان و من با لبخندي ساختگي و غمي حسرت بار در گلو‘ ثانيه ثانيه اش را ثبت ميكردم و چند روز بعد مرد...
5- به استاد شجريان مديون ام براي آوازهاي قشنگش و بغضي كه از شنيدن صداش راه گلوم رو ميگيره.
6- به حضرت حافظ براي غزلهاي زيبا و لحظات تنهايي كه با غزلهاش برايم رنگ آميزي كرد مديون ام.
7- به سهراب مديون ام براي نگاهش.چه در شعر و چه در نقاشي. براي نگاهش در زندگي...
8- به شاملو براي شعرش و براي نگاهش. بخاطر حتي همون داستان"خروس زري-پيرهن پري" كه كودكي هايم را پر كرد و ترجمه زيباي رمان "پا برهنه ها". بخاطر دكلمه "رباعيات خيام".بخاطر اون صداي مردونه با بيني كيپ...
9- به صادق مديون ام بخاطر تمام داستانهاش.بخاطر عشقش به زندگي كه باعث شد خودش را از اين مردگي نجات بده.
10- به شهرم مديون ام بخاطر كوچه هاي كاهگلي و آرامش و راحتي كه در اون شهر داشتم.شهري كه به قول دوستي  در هر محله اون‘ پيري عارف آرميده و وقار و آرامش آن پيران عارف در كوچه ها جريان داره .
11- به ايران مديون ام چون نتونستم براش كاري بكنم. ايراني كه سالهاست ويران شده و اين نسل نتونست كاري براي آباداني اون بكنه.
.
.
.
واين ليست همچنان ادامه دارد...

۲ نظر:

asemane abi گفت...

داری نور بالا میزنی کجا به این عجله
شوخی کردم انشائ الله 100سال زنده باشی

asemane abi گفت...

این بار

مینویسمت...

" تو " را میان اصطحكاك مداد و كاغذ

گیر خواهم انداخت

شاید اینگونه بشود تو را

" تجربه " كرد...!!!