۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

- حجم تو خالی

هواپيما دارد از توده ابر متراکمي عبور مي کند. از پنجره هواپيما هيچ چيز پيدا نيست. همه جا سفيد  يکدست.
چنين ابر غليظي از روي زمين اُبهتي دارد که نگو. آفتاب سوزان روز را تبديل به سايه ي سرد و تاريک مي کند و شهري يا استاني يا کشوري را زير پر و بال خود مي گيرد. حتي در عکس هاي ماهواره اي اخبار هواشناسي هم پيداست. ولي هواپيماي ايرباس به اين بزرگي به راحتي از ميان آن پرواز مي کند. يعني حجم سفيد و متراکم تو خالي! يک تناقض آشکار !
اگر نيست پس اين چيست و اگر هست پس ...؟!افکار من همينگونه اند. ذهنم پر از چيز هاي تو خالي ست که شلوغي شان سردرد مي آورد و موقع حلاجي کردنشان چيزي دستگيرم نمي شود. نوعي از همان اتاق بي در.
فعلن راه فرار از اين افکار پوچ و تو خالي پرداختن به کار و مشغوليت با بيزينس هاي احمقانه است.
دوستان هم قربانشان بروم گويا وضع شان از من هم بدتر است چون مدتهاست خبري از هيچکدامشان نيست. يادم باشد هواپيما که نشست يک جوک برايشان فوروارد کنم!
زندگي شايد فرصت کوتاه ميان دو پرواز است...

هیچ نظری موجود نیست: