۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

- شکار قورباغه


واقعاً چه فرقی می کند؟وقتی در فاصله خواندن همین چند سطر بی ارزش به اندازه تمام دوره قاجاریه بد بخت و بیچاره می شویم چه فرقی می کند که ابلیس کیست یا من کی ام یا اینجا کجاست یا این بچه رو...ببخشید! بقول اون دوستی که بحث های این چنین را به گرفتن قورباغه تشبیه کرده بود( کاری بس مشکل و بی فایده)و ما هم هر دفعه که با این سوال یا به عبارتی پاسخ در ذهنمان مواجه می شویم بیشتر معتقد می شویم که : بابا بی خیال. این چرت و پرتا به چه دردی می خوره که بخاطرش وقت تلف کنیم. و بی خیال می شویم. حالا دیگر برای دانستن یک موضوع نیازی نیست شال و کلاه کنی و کتابفروشی های مختلف را شخم بزنی تا شاید چند عنوان شاید مرتبط پیدا کنی و وقت بگذاری و آنها را بخوانی  تا بیشتر بدانی. اینروزها همه چیز به سرعت برق و باد شده. کتاب دیگر در هیچ اولویتی از زندگی روزمره ما جا ندارد. هر چیز که لازم شد با یک سرچ کوچولو و تند خوانی و کپی - پیست دو سه تا لینک اول حل می شود. پس دیگر چه لزومی دارد که بحث و مباحثه ای در بگیرد و خانواده ای از نگرانی در بیاید!حالا اگر در خلال یک بحث بقول معروف بی فایده چهارتا کلمه حرف هم رد و بدل میشد و بخش اجتماعی زندگی مان رنگ و رویی می گرفت این روزها دیگر با دِمُده شدن بحث و چالش همان هم اتفاق نمی افتد. دل خوش می خواهد که حالا دیگر سالهاست : سیری چند! اصلاً همین درد دل های کسالت آور ، همین وب نوشت ها ، همین نامه هایی که بر منقار کبوتران دیجیتال صندوق پستی مان را بیهوده پر می کنند هیچکدام حتی یک سِنت هم نمی ارزند. امروز زمان تکتازی دلار است و کار و بار صرافان سکه و حرف ... حرف مثل همان قدیم ندیمها ؛ باد هوا.

هیچ نظری موجود نیست: