۱۳۹۱ آذر ۱۴, سه‌شنبه

- شهوت قلم

قلم را که ول کنی بر پهنه ی کاغذ شاید بدانی حرف اول چیست ولی اینکه به کجا بیانجامد و چند سطر یا چند صفحه را سیاه کند خدا می داند. دستم برای تایپ تند است ولی ترجیح می دهم قلم را با سه انگشت بگیرم و بسته به اینکه سر حال باشم یا دمق ؛ خوش خط می نویسم یا پاچه کلاغی و بقول فیک فیکو چند کلمه می نویسم و بعد بر می گردم و نقطه هایش را دستکاری می کنم و ... و اینگونه تمام حسم را خالی می کنم و سبک می شوم.
راستش را بخواهید وقتی دارم می نویسم به تنها چیزی که فکر نمی کنم این است که ته نوشته به کجا می رسد. گاهی به قصد چند سطر حس لحظه ای شروع می کنم و چندین صفحه را سیاه می کنم و آخر سر هم خسته می شوم و رها می کنم و گاه به قصد مقاله ای مفصل چند سطری می نویسم و تخلیه می شوم و تهی. همین دو هفته قبل بود که در پاسخ به گه خوری های موسوی گرمارودی در باره صادق هدایت متنی را شروع کردم ولی با نوشتن 3-4 صفحه نتوانستم بحث را جمع کنم و لاجرم نوشته به فراموشی سپرده شد.
خلاصه کاغذ سفید یک جور جاذبه ی ترسناکی دارد. مثل یک زیر زمین تاریک و نمدار قدیمی. جلو می روی وصندوقچه ها را یکی یکی زیر و رو می کنی و در عین حال خوف بیرون پریدن موشی یا مارمولکی و یا ترس از لگد کردن جنی یا پری هر لحظه رهایت نمی کند. 
کاغذ سفید همین طور است. گاهی ترس غلبه می کند و گاه شهوت نوشتن و آنگاه حاصل این شهوت می شود چیزی شبیه همین که می خوانید.

پ.ن : بعد از نوشتن این پست در فیس بوک خبر غلبه زندانی بر زندان بان را خواندم و خوشحال شدم. همچون میلیونها دوستدار آزادی  این پیروزی را به "نسرین ستوده" این ستودنی ترین شیر زن ایرانی تبریک می گم

هیچ نظری موجود نیست: