۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه

- ایران سرزمین مردگان

حتی تصورش برایم فاجعه بار است. از ترس تجسمش هم  نمی توانم چشمهایم را برای یک لحظه حتی ببندم.مگر میشود آن حیوانی که این فاجعه را هر روز و هر روز مشمئز کننده تر از روز قبل مرتکب می شود مثل من ایرانی باشد؟! مثل من خانواده داشته باشد! مثل من... !
 من در همان هوایی تنفس می کنم که اینان! از خودم بدم آمد.
نکند همین همکارم ، همین همسایه ام ، همین... همین من! نکند من؛ که اینگونه خناق گرفته ام ، که اینگونه منفعلم یکی از آنها باشم؟از خودم می ترسم.
از خودم می پرسم در زنجیره نکبت بار آمر و عامل و مجری و... من کجا هستم. تصور بودن در این زنجیره هم  پشتم را می لرزاند.خلاصه هنوز نتوانسته ام بفهمم که دلیل این همه جنایت چیست؟ یعنی با چه کسی مسابقه میدهند؟ با صدام؟ با قذافی؟ با ملاسیویچ؟ با بن لادن؟ با چنگیز؟ با اسکندر؟
ای کاش ایرانی نبودم! ای کاش...
 به قول آن دوستی که می گفت: وصیت کنیم بر گورمان تاریخ مرگ مان را ننویسند تا آیندگان ندانند ما زندگان این دوران بودیم!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

چه جنایتی؟ منکه نفهمیدم...
در مورد بند آخر نوشته ات: بابا زیاده روی نکن..مگه دوران ما چشه!؟ حالا،سوای برخی اتفاقات عجیب و غریبش،اگه با دورانهای دیگه مقایسه اش کنی نوبره،بخدا..
اینقد مأیوس نباش..آرزو هم نکن کاش ایرانی نبودی..سابقه و تاریخ کدوم ملت از ما درخشانتره؟
نمیدونم،شاید تو چیزهایی میدونی که من ندونم..ولی هر چیزی رو باور نکن...متحد باشیم برای ایرانی درخشان..شعار هم نیست..!

قاصدک گفت...

یعنی از نظر تو اینکه تو ایرانی باشی و اون کسانی هم که بدون دلیل تدفین یک مرده را به صحنه جنگ تبدیل می کنن و با صاحب عزا اونجور رفتار می کنن ایرانی باشن خوشاینده؟ ایرانی فرهنگش بالاتر از این حرفاست و الان این افراد هستند که بعنوان ایرانی دارن می تازن.

زردالو گفت...

با قاصدک موافقم