۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

- بدون شرح

تلوزیون روشن است و سخنران طبق معمول دارد گلوی خود وماتحت دشمن را جر می دهد.حاج آقا ؛ که حالا دیگر سن و سالی ازشان گذشته از لابلای حرف های بی سر و ته طرف چند کلمه گلچین می کنند و با کنایه به بی تاثیر بودن تحریم ها و شروع مبارزات از سال 42 زیر گوش من گفتند : یادم میاد سال 42 رفتم آمل یک خاور برنج درجه یک آوردم تا رسید به مغازه سه هزار و پونصد تومن پام در اومد.
من : چند تن بود؟
حاج آقا : سه تن!!!

هیچ نظری موجود نیست: