۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

- روزگار ما و آخرت یزید

سگ صاحبش را نمی شناسد. بد خر تو خریست.هر الاغی از راه می رسد اظهار نظر کارشناسانه می کند و زحمات چندین و چند ساله ما را که به قیمت عمر گرانمایه به دست آورده ایم می ریزد توی مستراح و یک آفتابه آب هم روش. یک نیست بگوید آخر نان تان نبود آب تان نبود. آنهمه خوشی زد زیر دلتان  و همه چی را زدید به هم که چه؟ به هوای کدام بوی خر داغ کرده ای هوس کباب به شکم های سیرتان زد و همان یک لقمه نان را هم از دست دادید. ای توف به آن حساب و کتابتان. گند بزنند به این راه و رسمتان. ...
- هی عامو چیه؟ سر به تنت اضافی کرده؟ حرفای سیاسی می زنی؟!
- حرف سیاسی کدومه بابا دلت خوشه. از دست خودم کلافه شدم. ده سال بود توی اون شرکت کار می کردم کسی نمی گفت بالا چشمت ابرو. راست راست راه می رفتیم آخر برج چندرغاز حقوق مون رو می گرفتیم و می خوردیم و فحش می دادیم. حالا اومدم توی این شرکت به هوای حقوق آن چنانی.کار 20 راس تراکتور رو ازمون می کشن . تازه یه برج در میون هم مساعده علی الحساب حقوق رو میدن. عجب غلطی کردیما!!!

هیچ نظری موجود نیست: