۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

- ورم های تورمی


مثل خیلی از مردم اعصاب ندارم.انگیزه ندارم.گرانی های افسار گسیخته این روزها انگیزه کارکردن را از آدم می گیرد. شده ایم شبیه کسانی که آتش به زندگی شان افتاده ، آنوقت با خیال راحت صورت مان را اصلاح می کنیم و لباس اتو می زنیم و از صبح کله سحر تا بوق سگ می رویم سرکار. سرکار به معنی واقعی و کنایی ! هم به کارمان مشغول می شویم و هم خودمان را سرکار می گذاریم یا به عبارتی کارمان سرکاریست. تمام آنچه که از ترفندهای کاری در طول سالیان سال آموخته ام در این جهت بوده که در یک پروژه ارتباطات و مراودات و محاسبات و برنامه ریزی ها به گونه ای باشد که سود بیشتری عاید شرکتمان بشود و هزینه کمتری متحمل بشویم. اما حالا همه چیز ریخته به هم. تمام جان کندن ها با یک ساعت گرانی دلار دود می شود و می رود به هوا.
یک زمانی همین 7-8 سال قبل ، هموطنان عزیز ! افغانی (!!!) یک گونی از پول ملی شان را می بردند دم بازار و یکی دو تا صد دلاری می گرفتند. اما حالا...
امروز همکارم می گفت برای انجام یک کار شخصی کارگر افغانی گرفته است.کارگرها حقوقشان را به دلار طی کرده اند. دیگر به صرف افغانی ها نیست ریال بگیرند! آنوقت شما بگویید انگیزه ای برای کارکردن باقی می ماند؟ آیا به کارکردن های ما می شود چیزی جز سرکاری گفت؟!

هیچ نظری موجود نیست: