۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

گلاب به رويتان!

به قول "مهران مديري" در "مرد هزارچهره" : من در هيچ چيز استعداد نداشته باشم در جوگير شدن خيلي قهارم.اينو گفتم كه بگم هر بار كه اين خارخاسك يه مطلب دندون گير مي نويسه كلي جوگير ميشم و هواي نوشتن به سرم ميزنه. آخرين بار هم همين ديشب بود كه قبل خواب يه سري به صفحه جادو(اينترنت) زدم و ديدم در باب آموزش آداب بيت الخلاء به ايران ( گربه خانگي اش) پست جديدي گذاشته .منم يهو عنان اختيار از دست دادم و كامنتي گذاشتم كه به علت كمي وقت و غرغر همسر گرامي نتونستم زياد شرح و بسط بدم و ناچار زود سروته مطلب رو هم آوردم ولي از اونجاييكه حق مطلب ادا نشده بود ! تصميم گرفتم خودم در اين زمينه پست مجزايي ايجاد كنم و با فراق بال و تيب خاطر در اين زمينه قلم فرسايي كنم. لذا اين مقدمه را كوتاه كرده و دنبال روزني ‘ سوراخي چيزي مي گرديم براي ورود به بحث:
هميشه از دير باز و زمان طفوليت برايم جاي سوال بود كه چرا اين فرنگي هاي بي دين و ايمان خيلي تيتيش و راحت مي نشينند سر گلدان و بدون اينكه به جاييشان فشاري بيايد به قول معروف خير سرشان مي رينند ولي ما فلك زده هاي جهان سومي بايد سر خندق چمباتمه بزنيم و از شدت فشار همه جامان بزند بيرون و كشكك زانوهايمان بپوكد تا گلاب به رويتان سري سبك كنيم. خلاصه كه سالهاي سال اين سوال بغرنج ذهن كودكانه و دهاتيمان را پر كرده بود و جوابي پيدا نميكرديم تا از بد روزگار يكبار كه براي اولين بار سر يكي از اين گلدانها مفتخر به قضاي حاجت شديم تازه فهميديم كه اين كار به اين راحتي كه فكر مي كرديم نبوده و نيست و همان فرنگي هاي پيشرفته را ميخواهد كه بتوانند جوري كارشان را انجام بدهند كه به دلشان برسد. ما كه هر كاري كرديم آخر سر نتوانستيم چند سوال بغرنج را حل كنيم:
اول اينكه شيلنگ را از كجا به آنجا نزديك كنيم
دوم اينكه گيرم شيلنگ را برديم و آب را ريختيم ‘ دست چپمان را...
سوم اينكه ما از بچگي وسواسي بوديم و اين لبه هاي خيس گلدان ( همان توالت فرنگي ) نمي گذاشت كارمان به دلمان برسد.
خلاصه عطاي توالت فرنگي را به لقايش بخشيديم . تا زماني كه بخاطر سفرهاي زياد كاري و موقعيتهاي خاصي كه بعضن گزينه ديگري براي انتخاب نبود كم كم استفاده از اين آلت عجيب و غريب را خودمان غريضي ياد گرفتيم.( شايد اگر جايي رو در رو كنيم مثل غذا خوردن با قاشق- چنگال همسر روسي جهانگيرخان دولو در قهوه تلخ كمي مسخره به نظر بيايد ولي خب از عقل ناقص و جهان سومي ما همين هم كلي پيشرفت محسوب ميشود)
حال تمام اين آسمون ريسمون بافي ها براي اين بود كه بگوييم اين دوست عزيز (البته من باب وبلاگ نويس بودن عرض كردم وگرنه هم ايشان صاحاب دارند و هم ما سرور!) شانس آورده اند كه هم خودشان ايراني اند و هم گربه شان و هم توالت شان. وگرنه كه آرزوي پي پي كردن به روش صحيح توسط ايران ( همان گربه عليا مخدره) را مي بايست به گور مي بردند. چرا كه ما به اين سن هنوز نمي توانيم ادعا كنيم مي توانيم از نوع فرنگي درست و درمان استفاده كنيم چه برسد به اين زبان بسته بي شعور .
ولي خب در اينكه آيا اين تلاش نتيجه اي دارد يا نه و اصولن ايران ( پيشي رو ميگم) ميتواند بدون اينكه گه بزند و گندش را در بياورد بريند سواليست كه بايد از از ديد تاريخي و جامعه شناسي- البته از نوع گربه اي به آن پاسخ داد.
تا جايي كه ما سرچ كرديم و به ماخلق لله مان فشار آورديم يادمان نمي آيد كسي گه گربه را ديده باشد. البته اين دليل نمي شود كه ايران ( منظورم را كه ميدانيد؟ همان گربه خارخاسك) نريند بلكه اصولن بعد ريدن فوري آن را با دو سه تا مشت خاك ماست مالي يا به عبارتي خاك مالي ميكند و براي همين هم از قديم ضرب المثل بوده است.حالا اينكه آيا بشود گربه اي را با آب آشتي داد و عادت داد بجاي خاك مالي كردن با آب دسته گلش را پاك كند از نظر عقل كمي بعيد به نظر ميرسد...( اين مطلب ادامه دارد!)

۲ نظر:

یوسف گفت...

ادامه اش چه شد؟

ناشناس گفت...

bahaaal bod koli khandidam avaale sobh