۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

- فای تر

چندين سال بود مي خواستم يک فايتر بگيرم و مواقع بيکاري بنشينم و تکه هاي گوشت برايش بريزم و وحشي گري هايش را تماشا کنم ولي نمي شد تا شب عيد که با فيک فيکو براي خريد رفته بوديم از يک لحظه غفلت او استفاده کردم و يک فايتر سورمه اي که نوک بادبان هايش زرشکي است را خريدم و هر چه غر زد پس ندادم. پيش خودش فکر ميکرد مثل ماهي قرمز زود مي ميرد يا وقتي سفر مي رويم مجبور مي شوم از سر خود بازش کنم ولي نمي دانست که فايتر مثل سگ ، هفت تا جان دارد . براي سفر هم برنامه اش را ريختم و با يک شيشه خيار شور خالي در دار تمام 15 روز سفر نوروزي همراهمان بود و شايد آينه دق فيک فيکو. حالا هم بالاي سر شومينه توي يکي از ظرف هاي بلور که با دعوا تصرف کرده ام جا خوش کرده و غروب به غروب که از سر کار مي آيم حالت مهاجم به خود مي گيرد و بادبان هايش را باز مي کند و آب شش هايش را باد مي کند و سريع مي آيد روي آب و منتظر تکه هاي گوشت مي ماند تا برايش بريزم و مثل سگ وحشي بخورد .خوش سليقه هم هست. فقط گوشت ماهي سفيد مي خورد. فيک فيکو ماهي سفيد هايش را زير بسته هاي سبزي و کرفس و بادنجان سرخ کرده مخفي مي کند ولي من پيدا مي کنم و چند تکه اي براي مصرف يکي دو هفته فايتر مي کنَم و کنار مي گذارم. لاکردار نه گوشت گوساله لب مي زند نه گوشت مرغ.فيک فيکو هم عاجز اين عادت غذايي فايتر است.
وقتي چهار يا پنج تا تکه گوشت برايش مي ريزم و با حرص و ولع مي خورد و سير مي شود به کما مي رود. بي حرکت مي رود ته ظرف روي صدف هايي که يادگار  ساحل گردي عصر جمعه هاي عسلويه است مي نشيند و گاهي آنقدر بي حرکت مي ماند که فيک فيکو خوشحال مي گويد : آخيش مُرد!
ولي باز چند دقيقه بعد شروع مي کند به رژه رفتن و بادبان باز کردن و شاخ شدن براي فيک فيکو. خلاصه که هوويي شده اين زبان بسته گوشتخوار.

هیچ نظری موجود نیست: