۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

جهل

همون طور که قبلن قول دادم مطلبی را که برای دانستن نوشتم را براتون می نویسم. این متن در تاریخ 86/3/20 در عسلویه نوشته شده:
به مرور دارم میفهمم که چیزی بلد نیستم.نکته ی ظریفی ست. هرچه جلوتر میروی میفهمی خیلی عقبی. این جمله شاید از بزرگی نقل شده باشد (شاید هم از ذهن خودم تراوش شده!) که: "میخوانیم تا به مجهولاتمان اضافه کنیم " و این عین واقعیت است.  به یاد می آورم آن زمانیکه اولین درس های آموختنی را به ما یاد می دادند و ما , چه مغرور یاد می گرفتیم و هر چه بیشتر یاد گرفتیم , فهمیدیم که کمتر می دانیم و این همان اضافه کردن مجهولات است.قطعن زمانی میرسد که جهلِ همین امروز هم برایم مسخره و خجالت آور خواهد بود ولی مهم نیست باید این جهل های مضحک را تجربه کرد تا به مرور مجموعه ی  مجهولاتمان کاملتر گردد.

سالها پیش بود که این جمله معروف را شنیدم که:انسان ها همانند رودخانه اند هرچه عمیق تر باشند آرامترند یا همانند  درختند هرچه بیشتر میوه داشته باشند سرشان پایین تر است. ولی امروز در دهه ی چهارم زندگی ام مفهوم آن را لمس می کنم و شاید سالهای طولانی باید بگذرد تا بتوانم به آن عمل کنم.
پ.ن: ممکنه پیش خودت بگی این چه عکسیه که گذاشتم.ولی به نظرم تمام این افزایش معلومات یا به عبارتی مجهولات از همین اولین نفس شروع می شه. مگه نه؟

۱ نظر:

یه ناشناس گفت...

چرا باید همه مجهولاتی که به سلولهای خاکستری مغزمون اضافه میشه تلخ باشه