۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

کنکور

 پارسال تصمیم گرفتم فوق امتحان بدم ....خلاصه قبول نشدم ولی  همون موقع ها که تازه تصمیم گرفته بودم این مطلب رو نوشتم:
.
امروز پس از مدتها به قصد قربت به خود خویشتن قلم در دست می گیرم.شده ام مصداق "سر پیری معرکه گیری." یکی نیست بگوید توی این هاگیر - واگیر دلار و زیر آب زنی های کثیفِ کاری‘ این حال و هوای درس خواندن از کدام سوراخی سر بر آورد که یهو مثل پیردختران ترشیده هوس ادامه تحصیل به نمی دانم کجایم زد و سر یک هفته ثبت نام و برنامه ریزی درسی و حالا هم خرزنی.

نتیجه هرچه باشد زیاد فرق نمی کند. چراغیست روشن شده. کِرمی است که به جانم افتاده. لااقل اگر زورم به روزگار نمی رسد و پولی در نمی آید به خودم که می رسد.می توانم شاید مدرکی به دست بیاورم و با منطق بی پایه و اساس "علم بهتر است یا ثروت" برای ما هایی که دستمان به پول نمی رسد ولاجرم بو می دهد و علم بهتر است سر خودم را شیره بمالم.
تنها و خسته گوشه فرودگاه این شهر جنوبی حوصله درس خواندن ندارم و لاجَرَم قلم می سایم . نمی دانم ...شاید در این آخرهفته که چهار روز تعطیل است بتوانم کمی درس بخوانم.شاید بتوانم قبول شوم ولی چه کسی میخواهد امتحان نیم ترم و پایان ترم بدهد؟خدا می داند .زیر بار خرج زندگی کمرتریلی هم خم می شود وبا زن ویک بچه درس خواندن مثل افسانه های قدیمی دست نیافتنی است. ولی من می توانم! مهم این دو ماه است. می خوانم و قبول می شوم و مدرکی تازه میگیرم وبه خودم ثابت می کنم زندگی ام خط سیر منظمی ندارد. من هر زمان هر کار که درست باشد به هر قیمتی انجام میدهم .خلاص...(88/9/11 غدیر)

۱ نظر:

یه ناشناس گفت...

لیسانسش چه گلی به سرمون زد که فوق لیسانس و دکتراش به سرمون بزنه